هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت (فارسي) - سيد أحمد صفائي - الصفحة ٨٦
بخش دوم مناظرات هشام بن الحكم مناظرات " هشام بن الحكم "، چنان كه به نظر خوانندگان محترم مىرسد ابتكارى و الهامى بوده، و نامبرده روش نوى در مناظرات اتخاذ كرده كه در آن عصر بى سابقه بوده، و اين مناظرات حكايت از وسعت اطلاعات و تعمق و تحقيق و دقت نظر و سرعت انتقال و بديهه گويى هشام مىنمايد، و اين روش را با استعداد و قريحه فطرى خود از مكتب امام " صادق " (ع) و مناظرات آن حضرت و توجه معنوى و انفاس قدسيه آن بزرگوار استفاده كرده، و راستى بعضى از مناظراتش بسيار شگفت آور، و پيداست كه با مدد غيبى روح القدس است. و اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه ائمه براى حفظ دوستان خود از گزند دشمنان به آنان اجازه نمىدادند كه با مخالفين مناظره كنند، فقط به اشخاصى كه زبردست در مناظره و نكته سنج و موقع شناس بودند ومىتوانستند خود را از بن بست مناظره نجات دهند اجازه مناظره مىدادند. و چون " هشام " داراى هوش سرشار و فطانت فطرى و مهارت در مناظره و رعايت مقتضيات و حاضر جوابى بود امام " صادق " (ع) به او اجازه مناظره داده بود. براى نمونه داستانى را كه از زيركى و زرنگى و ابتكار و الهامى بودن مناظرات وى حكايت مىكند براى خوانندگان محترم نقل مىكنيم:
" علامه مجلسى " و " قاضى نور الله " (1) قدس سرهما از " سيد مرتضى علم الهدى "

(1) " قاضى نور الله بن شريف الدين حسينى مرعشى ششترى " معاصر مرحوم " شيخ بهائى " و صاحب كتاب " احقاق الحق "، " مصائب النواصب "، " صوارم محرقه "، " مجالس المؤمنين "، از علماء و متكلمين بزرگ شيعه در قرن دهم و يازدهم هجرى بوده، و در اكبر آباد هند قبرش مزار معروفى است كه مردم بدان تبرك مىجويند، و اهل سنت او را بر اساس تعصب مذهبى شهيد كردند، داستان شهادتش مطابق حكايت " شيخ على حزين " كه از علماء هند ومعاصر " مجلسى " قدس سرهما بوده، در كتاب تذكره اش چنين است: مرحوم " قاضى نور الله " مذهبش را از نظر تقيه از مخالفين مستور مىداشت، و چون در مسائل فقه و فتاوى رؤساى مذاهب چهارگانه اطلاعات كافى داشت، " سلطان اكبر شاه " و بيشتر مردم معتقد بودند كه آن بزرگوار از اهل سنت و جماعت است، و نظر به لياقت و دانش و فضيلتش سلطان مزبور او را به سمت قاضى القضاة منصوب گردانيد، ومرحوم " قاضى نور الله " اين منصب را پذيرفت به شرط اينكه در قضاوت آزاد باشد، يعنى قضاوتش از چهار مذهب تجاوز نكند، لكن الزامى نداشته باشد كه هميشه مطابق مذهب مخصوص قضاوت كند، و فرمود چون داراى فكر نيرومند وقوه استدلال مىباشم خود را مقيد به يكى از آن مذاهب نمىيكنم، ولى از مجموع آنها هم در قضاوت خارج نمىشوم. سلطان اين شرط را پذيرفت، و البته " قاضى نور الله " مطابق مذاهب اماميه در قضاوت حكم مىداد، لكن با يكى از مذاهب اربعه تطبيق مىكرد و هر گاه در موردى بوى اعتراض مىكردند آنان را محكوم مىكرد به اينكه اين حكم مطابق فلان مذهب از مذاهب اربعه است. مدتى بدين منوال اشتغال به قضاوت داشت و در خفا مشغول تصنيفات خود بود تا آنكه " سلطان اكبر شاه " درگذشت و فرزندش " جهانگير شاه " به تخت سلطنت نشست. مرحوم " قاضى " همچنان در مقام و كرسى قضاوت بر قرار بود تا آنكه بعضى از علماء مخالف كه مقرب نزد سلطان بود فهميد كه " قاضى نور الله " بر مذهب اماميه و شيعه است، نزد سلطان سعايت كرد و گفت قاضى شيعه و امامى است و دليل تشيعش اينست كه ملتزم به يكى از مذاهب اربعه نيست، و در هر مسأله‌يى مطابق مذهب اماميه فتوى مىدهد و با يكى از مذاهب تطبيق مىكند. سلطان با اين بيان قانع نشد و گفت اين معنى دليل تشيعش نمىشود چه او در قبول قضاوت اين معنى را شرط كرده است. دشمنان از اين راه كه مأيوس شدند درصدد چاره جويى برآمدند تا بوسيله‌يى حكم قتل قاضى را از سلطان بگيرند و فكرشان به اينجا منتهى شد كه شخصى را بعنوان شاگردى نزد وى بفرستند و تظاهر به تشيع نمايد تا بدين وسيله به تصانيف وى واقف شود. بر اين فكر جامه عمل پوشاندند، شخص مأمور طبق تبانى مدتى ملازم خدمت وى بود تا بدين وسيله به كتاب احقاق الحق يا مجالس المؤمنين واقف شد و با اصرار و التماس بسيار آن كتاب را از قاضى گرفت ونسخه‌يى از آن نوشت و به مخالفين تقديم كرد دشمنان آن كتاب را گواه تشيع وى قرار داده سعايت را تجديد كردند و گفتند در كتابش چنين و چنان گفته و سزاوار است بر وى حد جارى شود. سلطان گفت كيفرش چيست؟ گفتند كيفرش آنست كه فلان تعداد تازيانه بر وى زده شود. سلطان اجازه داد و گفت اختيار با شماست. پس از محضر سلطان برخاسته و شتاب در اجراء كيفر نمودند و قاضى را حاضر نموده تازيانه بر بدنش زدند. مرد هفتاد ساله در اثر آن تازيانه‌ها شربت شهادت نوشيد.
(٨٦)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 ... » »»
الفهرست
الرقم العنوان الصفحة
1 1 - شرح حال زاره 2
2 2 - اسامى رواتى كه هشام نام دارند 3
3 3 - شرح حال مرحوم سيد مرتضى (اعلى الله مقامه) 6
4 4 - شرح حال مرحوم شيخ مفيد (قدس سره) 7
5 5 - بيان سر ترديد بين كندى و شيبانى و ترديد بين كوفى و بغدادى 10
6 6 - شرح حال جهم بن صفوان 11
7 7 - وجه تسميهء واسط 12
8 8 - شرح حال مرحوم ابن النديم (رضوان الله عليه) 13
9 9 - نقل كلام بعضى از انتقاد كنندگان هشام در بيان انحراف بدوى هشام و پاسخ آن 14
10 10 - شرح حال مرحوم حاجى شيخ عبد الله مامقانى صاحب كتاب تنقيح المقال 16
11 11 - شرح حال مرحوم ابو عمرو كشى صاحب رجال كشى (رحمة الله) 17
12 12 - ترجمهء حمران بن اعين (ره) 24
13 13 - ترجمهء مؤمن طاق (قدس سره) 25
14 14 - ترجمهء حمزهء طيار (رضوان الله عليه) 27
15 15 - ترجمهء على بن منصور ابو الحسن كوفى 28
16 16 - ترجمهء ابو مالك ضحاك حضرمى 28
17 17 - شرح حال مرحوم ابن شهر آشوب (قدس سره) 29
18 18 - ترجمهء قيس ماصر (ره) 30
19 19 - ترجمهء حسن بن على بن يقطين (ره) 31
20 20 - ترجمهء سليمان بن جعفر جعفرى و داود بن قاسم (رحمهما الله) 32
21 21 - شرح حال مرحوم صدوق (قدس سره) 45
22 22 - ترجمهء حسين بن خالد صيرفى 50
23 23 - ترجمهء على بن اسماعيل ابو الحسن اشعرى 52
24 24 - شرح حال مرحوم علامه حلى (اعلى الله مقامه) 52
25 25 - بيان برهان تفكك رحى 56
26 26 - بيان نظريهء جديد مبنى بر اينكه حد فاصلى بين جرم و انرژى نيست 61
27 27 - انتقاد گفتار عبد الله نعمه و بيان اينكه قول بجسميت الوان و طعوم وروايح، مستلزم قول بتداخل نيست 62
28 28 - نقل بعضى از رواياتى كه دلالت بر جسم بودن روح دارد 66
29 29 - ترجمهء موسى المشرقى وموسى بن صالح و ابو الاسود 73
30 30 - مناجات هشام بن الحكم كه حاكى از اخلاص وى نسبت باهل بيت عليهم السلام است 74
31 31 - روايت ابن قولويه از على بن جعفر بن محمد كه حاكى از اين است كه محمد بن اسماعيل براى موسى بن جعفر (ع) سعايت كرد وسبب قتلش را فراهم نمود 75
32 32 - ترجمهء عبد الرحمن بن حجاج 75
33 33 - ترجمهء جميل بن دراج 76
34 34 - ترجمهء محمد بن حمران وبيان اينكه محمد بن حمران نام سه نفر از روات مىباشد 77
35 35 - شرح حال محمد بن ابى عمير 77
36 36 - ترجمهء محمد بن هشام خثعمى 79
37 37 - سر اينكه عامه گمان كرده‌اند كه بدا از امتيازات شيعه است 81
38 38 - ترجمهء هشام قوطى 83
39 39 - ترجمهء جاحظ 84
40 40 - ترجمهء نظام 84
41 41 - شرح حال قاضى نور الله ششترى (قدس سره) 86
42 42 - ترجمهء عباس بن عبد المطلب (ره) 88
43 43 - نامها وعناوين ومراتب و درجات روحانيان سازمان ديانت مسيح (ره) 89
44 44 - ترجمهء عمرو بن عبيد بصرى 97
45 45 - دو سؤال اضافه‌يى كه در روايات سماء والعالم مجلسى در مناظرهء هشام با عمرو بن عبيد است 101
46 46 - ترجمهء يونس بن يعقوب 102
47 47 - ترجمهء ضرار بن عمرو ضبى 105
48 48 - توضيح مثال معروف (اعطانا والله من جراب النورة) و ذكر مورد اصلى آن 121
49 49 - نقل قسمتى كه در ذيل روايت كشى راجع بوفات هشام بن الحكم ديده شده 121
50 50 - شرح حال مرحوم علامهء مجلسى (قدس سره) 123
51 51 - نقل معانى (زنديق) از فرهنگ نفيسى 126
52 52 - معانيى كه دانشمندان براى كلمهء (استوا) و (عرش) ذكر كرده‌اند واينكه كداميك از آن معانى مناسب با مقام است 127
53 53 - نقل كلام فخر الاسلام از كتاب خلاصة الكلام براى توضيح عقيدهء مسيحيان 137
54 54 - بررسى عقايد صوفيه و نقل بعضى از كلمات شيخ عزيز نسفى 140
55 55 - ترجمهء ابن ابى العوجاء و نقل روايتى از كافى 141
56 56 - شرح حال محمد بن يعقوب كلينى (قدس سره) 144
57 57 - شرح حال مرحوم فيض (قدس سره) 148
58 58 - شرح حال مرحوم صدر المتألهين (قدس سره) 149
59 59 - نقل كلام امير المؤمنين براى تأييد اينكه اختلاف شب و روز وحركت آفتاب وماه دو دليل جداگانه مىباشد 153
60 60 - ذكر طبقات شش گانه چشم و توضيح آنها 157
61 61 - ترجمهء ديصانيه و عقايد فرق مختلفة آنان 172
62 62 - شرح حال مانى و عقايدش (نقل از ملل و نحل شهرستانى) 173
63 63 - شرح حال مرقيونيه و فرق آنان (نقل از ملل و نحل شهرستانى) 175
64 64 - ذكر روايتى در تأييد معنايى كه مرحوم ميرداماد (قدس سره) براى (صمد) ذكر كرده 185
65 65 - ترجمهء معاوية بن وهب 188
66 66 - نقل روايتى كه امير المؤمنين (ع) معانى (واحد) را در آن بيان فرموده 189
67 67 - ترجمه وشرح حال خواجهء طوسى (قدس سره) 210
68 68 - ترجمهء فاضل استرآبادى (قدس سره) 213
69 69 - نقل روايتى از امام هشتم براى تأييد معنايى كه فاضل استرآبادى براى امر بين الامرين فرموده 214
70 70 - ذكر روايتى براى تأييد معناى چهارم 216
71 71 - بيان مراد (قول) در آيهء شريفه (فبشر عبادى الذين يستمعون القول الآية) 237