امام پس از غسل وسائر مقدمات با پاى برهنه به راه افتاد، بزرگان كه با شكوه وجلال آمده بودند بناچار پاها را برهنه ساخته و به راه افتادند، جمعيت كم كم رو به فزونى نهاد، عده اى جريان را به مأمون گزارش دادند و خاطر نشان ساختند كه ادامه اين كار ممكن است تا پايان نماز و خطبه ها منجر به ايجاد انقلابى گردد و چاره آن مشكل باشد، مأمون نيز امام را از انجام آن معذور داشت.
اين موارد باعث شد كم كم زمزمه هاى مخالفت در گوشه و كنار كشور اسلامى آغاز شود و در بغداد اين زمزمه به صورت حادى ظهور كرد، و ابراهيم بن مهدى عموى مأمون آهنگ مخالفت را شروع نمود.
دنباله اين جريانات منتهى به نقشه اى شوم شد و آن اين كه سه نفرى را كه مسئول اين وقايع مىدانستند، يعنى مأمون، و وزيرش فضل بن يحيى و امام رضا (عليه السلام) را بقتل رسانند.
قرار بود در روز جمعه سوم شعبان - كه از ابتداى تشريفات ولايتعهدى فقط حدود 11 ماه مىگذشت - اين سه نفر در حمام معروف سرخس با هم باشند، از اينرو بهترين موقعيت براى قتل آنان را اين روز مقرر كردند.
از قرائنى كه بدست آمد قرار شد برنامه تغيير پذيرد، ولى فضل بن سهل كه تا اندازه اى ادعاى آگاهى از علم نجوم و خواص ساعات و ازمنه داشت، طبق قرار قبلى در ساعت مقرر وارد حمام شد، بيچاره مورد اجراى نقشه قرار گرفت و مهاجمان بدن برهنه او را قطعه قطعه كردند.
شهادت آن حضرت وضعى كه مأمون فكر مىكرد با اجراى اين نقشه پيش مىآيد و او خواهد توانست با خيال آسوده خلافت كند و كارهاى مورد نظر را انجام دهد،