غالب گردانيد، او از پيروزى و غلبه خبر مىدهد، همچنين است غلبه خدا بر چيزها.
و معنى ديگر ظاهر بودنش اين است كه براى كسى كه او را طلب كند ظاهر است (و براى خدا هم همه چيز ظاهر است)، و چيزى بر او پوشيده نيست و اوست مدبر هر چه آفريده، پس چه ظاهرى از خداى تبارك و تعالى ظاهرتر و روشن تر است، زيرا هر سو كه توجه كنى صنعت او موجود است و در وجود خودت از آثار او به قدر كفايت هست، و ظاهر از ما كسى است كه خودش آشكار و محدود و معين باشد، پس در اسم شريكيم و در معنى شريك نيستيم.
و اما باطن بودن خدا به معنى درون چيزها بودن نيست، بلكه به اين معنى است كه علم و نگهدارى و تدبيرش به درون چيزها راه دارد، چنان كه كسى گويد: خوب آگاه شدم و راز پنهانش را دانستم، و باطن در ميان ما كسى است كه در چيزى نهان و پوشيده گشته، پس در اسم شريكيم و معنى مختلف است.
و اما قاهر بودن خدا به معنى رنج و زحمت و چاره جوئى و ملاطفت و نيرنگ نيست، چنان كه بعضى از بندگانش بر بعضى غلبه كند و مغلوب غالب شود و غالب مغلوب گردد، ولى قاهر بودن خداى بزرگ اين است كه تمام آفريدگانش در برابر او كه آفريدگار است لباس خوارى و زبونى پوشيده اند، از