اما لطيف بودن به معنى كمى و باريكى و خردى نيست، بلكه به معنى نفوذ در اشياء (احاطه علمى به همه چيز) و ديده نشدن او است، چنان كه به شخصى مىگوئى: اين امر از من لطيف شد، و فلانى در كردار و گفتارش لطيف است، به او خبر مىدهى كه عقلت در آن امر مانده است و راه جوئى از دست رفته است، و طورى عميق و باريك گشته كه انديشه آن را درك نكند، همچنين لطيف بودن خداى تبارك و تعالى از اين نظر است كه به حد و وصف درك نشود، و لطافت ما به معنى خردى و كمى است، پس در اسم شريك او شديم و معنى مختلف گشت.
و اما خبير كسى است كه چيزى بر او پوشيده نيست و از دستش نرفته، خبير بودن خدا از نظر آزمايش و عبرت گفتن از چيزها نيست، كه اگر آزمايش و عبرت باشد بداند و چون نباشد نداند، زيرا كسى كه چنين باشد نادان است و خدا هميشه نسبت به آفريدگانش آگاه است، ولى آگاه در ميان مردم كسى است كه از نادانى دانش آموز خبرگيرى كند (كه پس از نادانى آگاه و دانا شده)، پس در اسم شريك او شديم و معنى مختلف است.
و اما ظاهر بودن خدا از آن نظر نيست كه روى چيزها بر آمده و سوار گشته، و بر آنها نشسته و بالا آمده باشد، بلكه بواسطه غلبه و تسلط و قدرتش بر چيزهاست، چنانچه مردى گويد: بر دشمنانم غلبه يافتم و خدا مرا بر دشمنم