آن كه جارو كش صحن حرمش شاه صفى ست * و آنكه دربان درش شاه سليمان آمد فرش زوار رهش بال ملك، گيسوى حور * كفشدارى درش منصب رضوان آمد تا بشويد ز سر و صورت زوار غبار * حور با مژه تر، زلف پريشان آمد " نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد " زين گل نار كه در ساحت بستان آمد تا برد سجده بر پرچم ايران خورشيد * سايه او به سر پرچم ايران آمد دگر از فتنه دوران چه خطر ايران را * كه ورا دست خداوند، نگهبان آمد بلبل طبع " رياضى " است كه در گلشن دين * نغمه پرداز و ثنا گوى و غزل خوان آمد " رياضى يزدى "
(٤١٤)