" ج " جاعل: كسى كه قرار داد جعاله را منعقد مىكند.
جاهل به مسألة: نا آشنا به مسألة. كسى كه مسألةء شرعى خود را نمىداند.
جاهل قاصر: جاهلى كه در شرايط عدم امكان دسترسى به حكم خدا قرار دارد و به جهل خود نيز وقوف دارد.
جاهل مقصر: جاهلى كه امكان آموختن مسائل را داشته ولى عمدا در فرا گيرى آن كوتاهى كرده است.
جبيره مرهم - پارچه و پوششى كه زخم يا شكستگى را با آن ببندند.
جرح - جروح: جراحت، زخم.
جنب: كسى كه منى از او خارج شده يا با ديگرى مقاربت كرده است.
جعاله: قرارى كه طى آن فردى اعلام مىكند هر كس براى او كار معينى را انجام دهد، اجرت مشخصى به او پرداخت مىشود. مثلا هر كس گمشده مرا پيدا كند، هزار تومان به او مژدگانى مىدهم.
قرار گذارنده را " جاعل " و عمل كننده به آن را " عامل " مىگويند.
جلال: حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده است.
جماع: مقاربت - آميزش جنسى.
جهر: صداى بلند - با صداى بلند چيزى را قرائت كردن.
" ح " حائض: زنى كه در عادت ماهيانه باشد.
حاكم شرع: مجتهدى كه بر اساس موازين شرعى داراى قدرت بر فتوى است.
حج: زيارت خانه خدا و انجام اعمالى مخصوص در زمانى خاص.
حج نيابتى: زيارت خانه خدا به نيابت از طرف شخص ديگر با انجام مناسك آن.