الغاية القصوى (فارسي) - لليزدي ترجمة الشيخ عباس قمي - ج ٢ - الصفحة ٤٧
ادا كند " هفدهم " در اعيان زكوى كه مشروط است بگذشتن سال بر آن مثل انعام ونقدين تمكن از تصرف در آن معلوم الاعتبار است واعتبار آن در غلات محل خلاف واشكال است " هجدهم " اگر مالى در جائي دفن كرده ومحل آن را گم كرده كه نمىتواند پيدا كند زكوة آن واجب نيست مگر بعد از پيدا كردن وگذشتن سال بعد از آن بخلاف آنكه مثلا در صندوق خود گذارده وبالمره از آن غافل شده باشد كه بسبب غفلت نتواند در آن تصرف نمايد كه اگر ملتفت مىشد متمكن از تصرف آن مىبود كه زكوة آن واجب است با گذشتن سال و هر گاه چند سال باينحال بر ان گذشته بايد حساب زكوة تمام سال ها را بكند وبدهد " نوزدهم " اگر نذر كند كه تا يك ماه يادو ماه يا زيادتر در مال حاضر خود تصرف نكنديا آنكه كسى او را اكراه كند بر تصرف نكردن در آن يا آنكه در ضمن عقد لازمي بر او شرط كرده باشند تصرف نكردن راآيا اينگونه امور عدم تمكن از تصرف محسوب ومانع وجوب زكوة است يا نه مشكل است وقدر متيقن آن مالى است كه ندز او حاضر نباشد يا عرفا بحكم غائب باشد " بيستم " جايز است كه از بابت سهم سبيل الله از زكوة خود كتاب يا قران يا دعا بخرد ووقف كند وتوليت آن را بدست خود يا اولاد خود قرار دهد واگر وقف كند آن را بر اولاد خود وكسان ديگر كه واجب النفقه او باشند نيز ضرر ندارد بلى اگر بان باغى يا كاروانسرائى بخرد ووقف كند بر كسانيكه واجب النفقه او هستند كه نماء آن را صرف نفقه خود كنند مشكل است " بيست ويكم " كسيكه زكوة مال خود را نمىدهد براى فقير جايز نيست كه از مال او تقاص كند مگر باذن حاكم شرع در هر موردى " بيست ودويم " جايز نيست زكوة را بفقير دهند براى رفتن زيارت يا حج ونحو آنها از سهم فقراء بلى از سهم سبيل الله جايز است " بيست وسيم " صرف سهم سبيل الله در هر كار خيرى جايز است حتى دادن بظالم براى نجات دادن مؤمن از شر او در صورتيكه متوقف بران باشد " بيست وچهارم " كسيكه نذر كرده نصف خرما يا انگور درختان او يا نصف گندم از زرع او مال فلان سيد مثلا باشد اگر آن نصف كه مال سيد است بنصاب رسيده بايد سيد زكوة آن را بدهد زيرا كه وقت تعلق مالك بوده بخلاف آنكه نذر كرده كه نصف خرما يا انگور يا نصف گندم زرع خود را باو بدهد كه زكوة آن برسيد واجب نيست وآيا زكوة آن بر مالك واجب است يا نه اشكال است " بيست و پنجم " فقير مىتواند كسى را وكيل كند كه از هر كس يا هر جا زكوة پيدا شود براى او بگيرد ويا معلوم بودن
(٤٧)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 ... » »»