الغاية القصوى (فارسي) - لليزدي ترجمة الشيخ عباس قمي - ج ٢ - الصفحة ٢١٩
آب دهد ثلث آن را ببرد ظاهر صحت آن است بخصوص اگر در اجاره نيز مثل آن را صحيح بدانيم مثل آنكه بگويد اگر لباس را رومى بدوزى بدو درهم واگر فارسى بدوزى بيك درهم (مسألة 18) جايز است كه براى هر كدام از مالك وباغبان علاوه از حصه از ميوه چيز ديگر مثل طلا ونقره ونحو آنها قرار دهند ومشهور علماء برانند كه قرار دادن طلا ونقره براى مالك مكروه است ومستند آنها معلوم نيست (مسألة 19) در صورتيكه علاوه از ميوه طلا ونقره براي يك كدام قرار دهند اگر بعض ميوه تلف شود آيا از طلا ونقره كه قرار داده اند نيز كم مىشود يا نه دو وجه است اقوى آنستكه كم نمىشود بلى در صورتيكه تمام ميوه باغ تلف شود يا آنكه اصلا ميوه ندهد آيا ضميمه آن ساقط مىشود يا نه يا فرق باشد بين صورتيكه براى مالك قرار داده باشد كه ساقط مىشود وبين آنكه براى باغبان قرار داده كه ساقط نشود يا آنكه فرق باشد بين صورتيكه درختان باغ اصلا ميوه ندهد كه ساقط شود وبين آنكه ميوه بدهد ولكن تلف شود كه ساقط نشود واقوى عدم سقوط است مطلقا بلى در صورتيكه معلوم شود كه درختان باغ خشك شده يا آنكه از پيرى از قابليت ميوه دادن افتاده بوده اصل عقد مساقات باطل است وبر فرض آنكه باغبان جاهل بحال باشد مىتوان گفت مستحق اجرة المثل است (مسألة 20) هر گاه مالك علاوه از حصه ميوه از خود درخت حصه مفروز يا مشاع براى باغبان قرار دهد آيا صحيح است يا نه يا فرق باشد بين صورتكيه بعنوان شرط براى او قرار دهد كه صحيح باشد وبين آنكه بعنوان جزئيت قرار دهد كه صحيح نباشد چند قول است واقوى صحت آن است ومنافاتى نيست كه اصول آن مخصوص عامل ومنافع آن مشترك بين او ومالك شود وهر گاه منافع آن را نيز مخصوص عامل نمود كه بى اشكال وراجع باستثناى آن اشجار از مساقاة است (مسألة 21) اگر در اثناء مدت معلوم شود كه آن باغ اصلا ميوه نمىدهد آيا بر باغبان واجب است كه بقيه مدت باغ را آب دهد يا نه اقوى عدم وجوب آن است (مسألة 22) مالك مىتواند كه ديگرى را اجير كند براى باغبانى باغ در صورتيكه عمل آن نوعا ومقدارا متعين باشد وحصه از ثمره يا تمام آن را اجرت او قرار دهد بعد از ظهور ميوه بلكه پيش از آن نيز بشرط آنكه چيز موجودى بان ضميمه كند يا آنكه دو سال او را اجير كند واما اجير كردن يك سال پيش از ظهور ميوه بدون ضميمه پس ظاهر عدم جواز آن است چنانچه فروش ميوه يك سال پيش از ظهور آن بدون ضميمه جايز نيست زيرا كه موجب غرر است
(٢١٩)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 214 215 216 217 218 219 220 221 222 223 224 ... » »»