او طبيعتى بى نياز و روحى موقر و آرام داشت، از پدر خود شنيده بود كه ثروت و مال موجب بى نيازى نيست، بلكه بى نيازى در بى نيازى نفس و استغناى طبع آدمى حاصل مى شود.
همچنين از پدر خود شنيده بود كه مى فرمايد: پروردگار خواست تا بيابان مكه را انباشته از طلا نمايد و به من دهد، گفتم پروردگارا دوست دارم كه يك روز گرسنه و ديگر روز سير باشم، تا آن روز كه گرسنه ام تو را بخوانم و به نزد تو تضرع و عرض نياز كنم، و آن روز كه سير باشم شكر نعمت گذارم و حمد و ثناى تو گويم.
او همچون ديگر خاندان اهل بيت از موهبت فصاحت و بلاغت بهره اى وافر داشت، با نيروى گفتار خود بر دلها فرمانروائى مى كرد و با بيان استوار جانها را در اختيار مى گرفت، و با نيكوترين روشها سخن مى گفت، همه اين امتيازات در خطابه اى كه آن حضرت به مخالفت با تصدى مقام خلافت بوسيله أبو بكر و به محاجه با وى در مسأله فدك ايراد كرد خود نمائى دارد.
از انس بن مالك روايت شده كه روزى پيامبر خدا از ما پرسيد: زنان را چه چيز از همه نيكوتر باشد، كسى پاسخ آن را نمى دانست، حضرت على (عليه السلام) بى درنگ نزد حضرت فاطمه (عليها السلام) رفت و مسأله را از او پرسش كرد، ايشان فرمودند: چرا نگفتى كه زنان را نيكوترين چيز آنست كه به مردان نظر نكنند، و مردان نيز ايشان را ديدار ننمايند، حضرت على (عليه السلام) بازگشت و پاسخ پيامبر را به همان صورت كه از همسر خود شنيده بود عرضه داشت، پيامبر فرمود:
اى على چه كسى تو را بر آن آگاه ساخت؟ گفت: فاطمه، آنگاه پيامبر فرمود حقا كه فاطمه پاره تن من است.
چندى نگذشت كه تولد كودكانى عزيز فرح افزا و روشنى بخش آن خانه